• وبلاگ : بازي دل
  • يادداشت : زير بارون
  • نظرات : 8 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + تنهايي مثل تو 

    تنها اميد من که نا اميده
    اميده من دوباره ته کشيده
    لحظه به لحظه فکر نا اميدي
    اين لحظات امونم و بريده

    اون که مي گفت با دستاي دل من
    از قفس بي کسي آزاد شد
    چي شد که با گريه ي من شاد شد
    با شبنم اشک من آغاز شد

    از وقتي رفت يه روز خوش نديدم
    خواستم دلم يه گوشه اي بميره
    خسته شدم چه انتظار سختي
    يکي بياد جون من و بگيره

    قلب من از تپيدنش خسته شد
    نبضم با ضربه هاي معکوس مرد
    قلب من از خستگي خوابش گرفت
    اين دل نا اميد و مايوس مرد

    شايد صداي زخميه دل من
    مرحم زخم هاي دل تو باشه
    شايد که قصه ي جدايي من
    نزاره هيشکي از کسي جداشه